۱۳۹۰ خرداد ۱۴, شنبه

بطري يكبار مصرف!

ديروز بعد از خيلي وقت فرصتي دست داد تا سري به دربند تهران بزنيم و اگه بشه اسمش رو كوهنوردي گذاشت، يه ذره كوهنوردي كنيم. (البته بيشتر راهپيمايي بود). خيلي قشنگه كه در اوج هياهو و شلوغي تهران، جاهاي به اين قشنگي و خوش آب و هوايي (كه كم هم نيستند)، در اطراف تهران وجود دارد و از طرفي خيلي زشته كه مردم تهران قدر اين موهبتها را نميدونند و درست نگهش نميدارند. ديروز چيزي كه بيش از همه خودنمايي ميكرد، تلي از آشغال و زباله بود كه در رودخانه موجود، فوج ميزد و چهره زشتي ايجاد كرده بود. فكر كنيد مثلا يك دوست خارجي داشته باشيد و بخواهيد ببريد قشنگي هاي تهران رو بهش نشون بديد. شما روتون ميشه ببريدش اينجا؟ من كه روم نميشه.
از همه بيشتر بطري هاي خالي آب معدني خود نمايي ميكرد. بعضي وقتا ميگم كاش هيچ وقت ما اينقدر متمدن! نميشديم كه آب معدني بنوشيم و كاش مجبور بوديم مثل همون قديما شيشه هاي نوشابه رو پس از مصرف به فروشنده پس بدهيم تا اين بلا رو سر طبيعت نياريم.
وقتي ماشينهايي رو كه بطري خالي از پنجره اونها به بيرون پرت ميشه ميبينم، يكبار ديگه ايمان ميارم به اينكه، فقر اين نيست كه ....

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

پليس

ششم فروردين 90 از مشهد كه برگشتيم و رسيديم خونه ساعت حدود 7 صبح بود و من چون تا صبح رانندگي كرده بودم نه حال داشتم چيزي رو ببرم بالا و نه حتي ماشينها رو جابجا كنم و ماشين پر از وسايل رو بيارم توي پاركينگ. اين شد كه همونجوري ماشين رو فقط گذاشتيم و رفتيم بالا و خوابيديم. ظهر كه پا شدم ديدم شيشه ماشين رو شكستند و حدود 1.2 ميليون لباس و وسايل بردن. خلاصه زنگ زدم پليس اومد صورتجلسه كرد و رفت. نكته جالب اينكه ديروز بعد از 1.5 ماه يكي زنگ زده به من از پليس و ميگه زنگ زديم ببينيم چه خبر از اين قضيه و آيا پيگيري كردين؟ بهش ميگم ببخشيد اما من فكر ميكردم بايد شما پيگيري كنين نه من و اينطور بود كه به اهميت كار پليس در اين مملكت پي بردم. حالا اگه يه دختر و پسر رو توي خيابون گرفته بودند، في خالدونشون رو ميكشيدند بيرون!