۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

پليس

ششم فروردين 90 از مشهد كه برگشتيم و رسيديم خونه ساعت حدود 7 صبح بود و من چون تا صبح رانندگي كرده بودم نه حال داشتم چيزي رو ببرم بالا و نه حتي ماشينها رو جابجا كنم و ماشين پر از وسايل رو بيارم توي پاركينگ. اين شد كه همونجوري ماشين رو فقط گذاشتيم و رفتيم بالا و خوابيديم. ظهر كه پا شدم ديدم شيشه ماشين رو شكستند و حدود 1.2 ميليون لباس و وسايل بردن. خلاصه زنگ زدم پليس اومد صورتجلسه كرد و رفت. نكته جالب اينكه ديروز بعد از 1.5 ماه يكي زنگ زده به من از پليس و ميگه زنگ زديم ببينيم چه خبر از اين قضيه و آيا پيگيري كردين؟ بهش ميگم ببخشيد اما من فكر ميكردم بايد شما پيگيري كنين نه من و اينطور بود كه به اهميت كار پليس در اين مملكت پي بردم. حالا اگه يه دختر و پسر رو توي خيابون گرفته بودند، في خالدونشون رو ميكشيدند بيرون!

هیچ نظری موجود نیست: